این قصه در اصل یکی از افسانههای کلاسیک چینیه که حالا استودیوی خوشنام Light Chaser دوباره جون تازهای بهش داده. White Snake افسانهی «مار سفید» رو این بار با گرافیک CGI بازآفرینی کرده؛ تصویری پرزرقوبرقتر، اما همچنان وفادار به عشق تراژیک و غمانگیزی که تو دل این داستانه.
توی گذشتهای پر از دیو و جادو، بلانکا، ماری سفیدرنگ، مأمور میشه که دائوشی ـ مشاور امپراتور و استاد تائوئیست ـ رو بکشه؛ همون کسی که مارها رو به دام میندازه تا ازشون برای قدرت خودش قربانی بگیره. اما نقشه شکست میخوره و بلانکا توی آبهای رودخونه حافظهش رو از دست میده.
جسد نیمهجونش رو یه جوون گیاهشناس خوشقلب از دهکدهٔ شکارچیهای مار پیدا میکنه. اون نه تنها نجاتش میده، بلکه رابطهای عمیق و عجیب بینشون شکل میگیره؛ پیوندی پر از کشش و احساسی که بلانکا تا حالا تجربه نکرده بود.
ولی غیبت ناگهانی دختر زیبا باعث میشه اطرافیانش بهش شک کنن و فکر کنن خیانت کرده، در حالی که نگهبانهای دائوشی هم دنبال شکار دوبارهٔ اونن...
خط داستانی این فیلم یک ساعت و نیمه خیلی سادهست: یه دخترک دیو، فراموشکار، که پناهش رو پیش یه پسر جوون پیدا میکنه. اون کمکم بهش کمک میکنه تا یادش بیفته کیه و در همین مسیر، احساساتی بینشون شکل میگیره که با گذر از چالشها و امتحانات مختلف بزرگتر میشن. این سادگی باعث میشه داستان راحت درک بشه، چه طرفدار اساطیر آسیایی باشی چه نه.
White Snake فرصتیه برای استودیوی Light Chaser تا یه نمایش بزرگ ارائه بده؛ یه جور فیلم هیولایی با الهام از اساطیر آسیایی، با موجودات و جهانی که هم قابل درکه و هم کاملاً شخصیه. الهامها زیادن و کمی شبیه همون چیزهاییست که جذابیت فیلمی مثل Big Fish & Begonia رو میساخت. اما در حالی که Big Fish & Begonia گاهی کمی پیچیده بود، اینجا داستان شفاف و روشنه و به جهان فیلم اجازه میده بزرگ بشه و گسترده بشه بدون اینکه بیننده گیج بشه.
باید بگیم که شخصیتهای مهم فیلم خیلی زیاد نیستن، همین باعث شده هر کدوم به اندازه کافی پرداخته بشن. به جز زوج اصلی و خواهر مار سفید، یه ضدقهرمان هم داریم؛ یه جور ولدمورت تائویی که در مقابل صاحبۀ Jade Précieux کمی کمرنگ به نظر میرسه.
این شخصیت آخر مثل یه موجود افسانهایه که انگار همه چیزو میدونه. طوری که حضورش، نحوهی انیمیشن و شخصیتبخشیش به شکل یه روباه فریبنده و وسوسهانگیز ـ که بین نقش زن فاجعهساز و هیولای طماع نوسان داره ـ هر بار که روی پرده ظاهر میشه، حتی اگه تعداد ظاهرهاش کم باشه، عملاً فیلم رو میدزده!
اینجاست که میتونیم نیتهای آیندهی Light Chaser رو ببینیم؛ چون از اون زمان به بعد، این شخصیت دوباره توی تولیدات دیگه ظاهر شده و حضورش در نهایت جهان متصل و مشترکی که استودیو از همین قسمت اول داره میسازه، به هم پیوند میده.
تمام این دکورهای فانتزی در اصل فقط برای همخوانی با افسانهی اصلی هستن؛ یه پسزمینه برای یه عشق ممنوعه که اگه بعد جادویی و مذهبی نبود، میشد به عنوان استعارهای از روابط بین طبقات دید.
مار سفید و عشق انسانی جوانش، ژوان، قلب داستانن و واقعاً دیدنیه که چطور دور هم میچرخن. داستان خیلی شیرین و اغراقآمیز نیست، یه حس واقعی نسبت به این دو نفر شکل گرفته که تو سختیها کنار هم میمونن.
برخلاف انیمههای ژاپنی که خیلی محتاط هستن، اینجا عشق مسیر خودش رو میره؛ دو طرفهست، گرما و تماس واقعی وجود داره و به یه دست کشیدهشدهی سریع که از خجالت کنار کشیده میشه ختم نمیشه! و خب این اصلاً بد نیست!
با این حال، باید یادآوری کنیم که این یه داستان عاشقانهی تراژیکه، چیزی که میتونست خیلی سنگین و پر از احساسات اغراقشده باشه، اما Light Chaser همه چیز رو با مقدار مناسبی اکشن مدرن میکنه.
استودیو داستان اصلی مار و عشق گیاهشناسش رو حفظ کرده و حتی مار سبز که اینجا به خواهرش تبدیل شده (همون قهرمان Green Snake که یادتونه) رو هم آورده، اما بهش مفاهیمی مثل تفاوتها و عطش قدرت تو چارچوب سلطهی یک اقلیت مذهبی بر مردم روستایی اضافه کرده.
یه کمی هم طنز و یه شخصیت ماسکوت برای جلب توجه نوجوانها اضافه شده و نتیجهی کار، یه فیلم سرگرمکنندهست که یه افسانهی ۵۰۰ ساله رو دوباره جذاب کرده.
با این حال، باید مراقب بود و فیلم رو جلوی هر بچهای نذاشت. حداقل برای سن ۱۲ سال به بالا مناسبه، چون در نهایت یه عشق بین بزرگترهاست و خشونت نسبتاً واقعی داره. حتی اگه شخصیتها سربازهای معمولی باشن، به شکل نسبتاً خشن کشته میشن و همه چیز تو پسزمینه اتفاق نمیافته.
نتیجهگیری
اولین فیلم از این مجموعه موفقه! دنیای جادویی جذابی رو معرفی میکنه که برای طرفداران Ghibli میتونه جایگزینی خوب باشه، البته با طعم و حال و هوای کاملاً متفاوت. دنیای فیلم شاید تاریکتر، واقعیتر و بزرگسالانهتر باشه و کمتر فانتزی و خیالانگیز. چیزهای فانتزی کمتر شگفتانگیز و بیشتر ترسناک هستن، موجودات کمتر دوست و همراه هستن و بیشتر تهدید به حساب میان.
با این حال، داستان هنوز زیبا و حتی در بعضی لحظات تأثیرگذار و احساسیست. عاشقانهی مطلق و کمی بچهگانهش باورپذیره و آدم رو به رویا میبره. چون به هر حال زندگی هم مثل یه رویاست: پر از پیچوتاب و هیجان.
گفتوگو
راهنمای جامعه ما رو بخون.
هنوز کسی نظرشو درباره این موضوع نگفته. یه کامنت بذار تا صدای تو اولین صدایی باشه که شنیده میشه.